جدول جو
جدول جو

معنی چله نشستن - جستجوی لغت در جدول جو

چله نشستن
کنایه از خانه نشین شدن، دوری کردن از معاشرت با مردم
در تصوف مدت چهل روز به آداب چله نشینان در کنجی معتکف شدن و به ریاضت و عبادت پرداختن
تصویری از چله نشستن
تصویر چله نشستن
فرهنگ فارسی عمید
چله نشستن
(تَ)
بقصد ریاضت و عبادت. معتکف چله خانه شدن. برای انجام ریاضات و عبادات چهل روزه، گوشۀ انزوا گرفتن. ترک لذایذ دنیوی گفتن و در گوشۀ خلوتی بعبادت و ریاضت مشغول شدن. مراسم و آداب چلۀ مخصوص مرتاضان و درویشان را به جای آوردن. و رجوع به چله و چله نشستن شود، در تداول عامه، کنایه از خانه نشستن و کم معاشرت بودن و از دوستان کناره گرفتن است، چنانگه گویند: فلان کس چله نشسته، یعنی کمتر از خانه بیرون می آید و با رفقا و دوستان معاشرت نمیکند
لغت نامه دهخدا
چله نشستن
بقصد ریاضت و عبادت، معتکف چله خانه شدن و گوشه ای را چهل روز انزوا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چله نشستن
((~. نِ شَ تَ))
مدت چهل روز به عبادت و ریاضت پرداختن
تصویری از چله نشستن
تصویر چله نشستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چله نشین
تصویر چله نشین
ویژگی کسی که در گوشه ای بنشیند و مشغول عبادت و ریاضت چهل روزه شود
فرهنگ فارسی عمید
چلّه نشیننده. کسی که در چله خانه می نشیند و روزه داشته ریاضت می کشد. (ناظم الاطباء). آن کس که چهل روز به ریاضت و عبادت نشیند. مرتاضی که چهل روز ترک حیوانی کند. معتکف چله. آنکه در گوشۀ خلوت به شرایط و آداب چله نشستن عمل کند. آن کس که در کار چله داشتن و چله نشستن است. مرتاض یا زاهد یا درویش چله گیر، به معنی مطلق گوشه گیر و منزوی و معتکف. هرکس که در محلی گوشه گیرد و اعتکاف گزیند:
چون دل من به دوستی چله نشین دیر شد
طاعت و زاهدی خود زیر ستانه یافتم.
عطار.
، به اصطلاح لوطیان، آلت تناسل. (آنندراج). به اصطلاح لوطیان، نره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
زه بستن. چله برکمان بستن. کمان را چله و زه کردن. زه بستن کمان را:
کمانگر به نیروی فیض الست
تواند بقوس قزح چله بست.
ملاطغرا (از آنندراج).
زآسمان نتوان طرفی از فغان بستن
به زور چله نشاید به این کمان بستن.
شریف الهام (از آنندراج).
رجوع به چله شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ سِ دُ تَ)
ته نشین شدن. در ته ظرف جای گرفتن مواد. رسوب. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ته نشست شود
لغت نامه دهخدا
کسی که در چله خانه نشیند و ریاضت کند، گوشه گیر منزوی معتکف، (اصطلاح لوطیان) آلت تناسل مرد نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چله بستن
تصویر چله بستن
زه بستن، زه بستن کمان را
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه گیر، معتکف، معتزل، منزوی، ریاضت کش، چله دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد